حدیث آرزومندی که در این دفتر ثبت افتاد
همانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقین ام
بعضی وقتا آدم دلش می خواد از خودش فرار کنه، اما نمی تونه یا حداقل نمی دونه چطوری ...
خیلی وقتا له له می زنی که یکی حرفات رو بفهمه، درکت کنه، دغدغه هات واسه اش خنده دار نباشه.
خیلی اوقات آرزوهایی داری که گفتنش آدمای اطرافت رو به خنده درمیاره...
گهگداری آدم دنبال یکی می گرده که هم حرفاشو بفهمه و هم نشناسدش،
آخه آدمی در تلاقی نگاهها، شرمش میاد که خیلی از حرفا رو بزنه.
اما دریغ ...!!
گاه گاهی "حدیث آرزومندی" توی دلت تلنبار میشه، تلنبار میشه، تلنبار میشه...
تا اینکه یهو مثل یه آتشفشان فوران میکنه. که اگه نکنه، می ترکی از غصه.
بعدش چی میشه؟!!
خب معلومه! مجبور میشی، وبلاگ بزنی، حرفاتو، درد دل هات رو، حدیث آرزومندیت رو، توش بنویسی ...
شاید چند تا از جنس خودت رو پیدا کردی که ...
***
آره! این جوری شد که ما هم اومدیم...
بابا مردی از جنس بلور .... بابا وبلاگ ...... بابا ....
ای دوست شاید به گفته آن بزرگ مرد عرصه اندیشه ورزی آنانکه حرفهای همچون تو عزیزی را درک نمی کنند مسأله شان به جای "شدن" ،"بودن" است و گر نه آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...
از سوی دیگر این خود نوید بیدار دلی توست والا "درد بی دردی علاجش آتش است" ...
در خاتمه ورود شما به این ساحت را تبریک و آرزوی بهترین لحظات پیش رو را دارم.
سلام بسیار عالی خسته نباشی
عالیه بهتر از این نمیشه
هدهد.............................................
شوخی کردم بابا. چرا بروز نمی کنین اینجارو، وبلاگ بی سر و صدایی میشه اینجوری ها.ما منتظریم
هنوز هم مثل بار اول قلبم برات میلرزه....
کجایی آیه جان
کجایی شیطون
تو که خودت خوب میشناسی منو......
من همون ام که روز اول بش خندیدی...